سلام وقت بخیر
من شخصی 48 ساله کارمند ورئیس اداره باتحصیلات کارشناسی ارشدهستم و22ساله که ازدواج کردم و2 تاپسر دارم که هردو دانشجو هستن همسرم زنی (46 ساله با تحصیلات دیپلم وخانه دار)شکاک است ونزدیک به 5ساله که شکاک بودنش باعث شده باتمامی فامیل ،دوست وآشناهایمان قطع رابطه کنم ایشان درمنزل خیلی بد دهن وآنقدر حرفای رکیک می زنند که من پیش بچه هامون آب میشم ایشان دوسه مورد فقط دوسه مورد که ازنظر بنده هیچ عمل خلاف ودور ازحیثیت نیست برای خودش تکیه کلام درست کرده وباوجودیکه این موارد به هیچ وجه تکرار نمیشود استفاده می کنند ودهها فحش وبدوبیراه نثارم میکند. مواردشامل( دوسه کلام حرف زدن با برادر زنم،جمله ای که برادرزنم گفته من اینویعنی بنده را ازهمه خوب میشناسه، در مراسم سوگواری همسایه جای خودم را بخاطر ورود چندتا خانم کمی جابجا کردم ،تو دربیرون زنهارا با چشمایت میخوری، توباهمسایه ارتباط داری) من اینو به جان دوتا پسر گلم قسم میخورم به هیچ وجه آنطور که همسرم فکر میکنه نیست وتا حالا کسی به او یا حتی بخودمم نگفته که توبه ناموس مردم کج نگاه میکنی. باور بفرمائید5سال تلاش کردم تا درکنکور سراسری برای کارشناسی ارشد قبول بشم تاهزینه ای برای خانواده ام تحمیل نشه وقبول شدم درترم 2 تازه یادش افتاد که من برای لاس زدن بادخترای دانشجو رفتم دانشگاه وجزوه های درسی ام را پاره میکردبلاخره باهزاران مکافات دوساله تمام کردم من 22 ساله کارمند هستم وقتی تماس تلفنی دارم با همسرم درهمان حال اگر ازگوش تلفن صدای همکار خانمی از راهرو اداره به گوشش برسد میگوید وضعت خوبه داری با آنها لاس می زنی . آنقدر گفت ومن دیگر می بایست با درنظر گرفتن اینکه خانمی دور برم نباشد زنگ میزدم چه بسا بعضی وقتا نمیشد زنگ بزنم حتی چندین باربه ایشان گفتم بیا اداره تا با آنها آشنا یت کنم آنها همه متاهل وخونه زندگی دارند ولی کو گوش شنوا. ضمناً پرخاشگر هم هستند بعضی وقتا هجوم میکشه وبا دمپایی ویا هرچی دم دستش باشه کتکم میزنه ووقتی دفاع می کنم ودستش به جایی میخوره ودردش میاد به همه میگه منو کتک زد. یه بار طوری شد ومن به مدت 45 روز در مهمانسرای اداره مون به شکلی که همکارام متوجه نشوند( خودم مسئول آنجا هستم )زندگی کردم یعنی خونه را ترک کردم والان نزدیک دومامه تو خونه هم جدا می خوابیم وآنروزهایی که پسرم دانشگاهه توتخت ایشون میخوابم ولی روزای دیگرروی زمین وبدونه تشک میخوابم ، چون همسرم بخاطر اینکه کسی خونمون نیاد تمامی لحاف وتشک میهمانان را به اینو آن داده وبلاخره سرتان را بدرد نیارم بطور خلاصه ارتباط عاطفی ، جنسی ، همصحبتی ، و...... سالم ودرستی نداریم از اداره که برمیگردم منزل بجای خسته نباشید میگه (ببخشید) فاحشه های ادارت خوب بهت رسیدن یا نرسیدن ویا جایی که بعدظهر میخوام برم ، میگه با برادرزنت قرار گذاشتی که میخوای بری ، بلاخره من مسیرم شده : اداره ،برگشت به منزل وماندن تا فردا صبح در داخل منزل ورفتن به اداره وتکرار.... حتی درآپارتمان وقتی برای کشیدن سیگار ( بنده متاسفانه اعتیاد به سیگار دارم )به پارکنیک سرمی زنم ، اگر صدای آسانسور به گوشش بخوره میگه مهموناتو بدرقه کردی؟! بخاطر بچه ها وهمسرم در داخل منزل هیچوقت سیگار نکشیدم .
همسرم زندگی را بریم با این افکارش تبدیل به جهنم کرده
ضمناً یه چیز دیگه هم اینکه همسرم از حرفای پدر پیرم که موقع خواستگاری ازباب احترام به پدر همسرم گفته : "پسرمو به نوکری قبول کنید" همسرم فقط توخونه دستور میده ومیگه ترو به من نوکردادن : ظرفا را بشور، خونه را جاروکن،گردوخاک میزها را بگیر ، کفش هایم را بشور، لباس ها اتوبزن ، البته اکثر اوقات بخاطر کمک به ایشان این کارها رابرایش میکنم ولی این روزا دیگه فقط دستور میده .به ماشین سواری علاقه داره ، وقتی میره رالی ، چندتا لباس میزاره وظرفای ظهررا نمیشوره ومیگه من میرم توهم اتو بزن وظرفارو بشور وچایی هم بزاروکارهای دیگر
آنقدر پیش بچه ها غرورمو زیرپا له کرده که از خودم متنفر میشم که اینقدر کمکش کردم ، با حرفاش داغونم کرده و توان ادامه زندگی را ازم گرفته ازیه طرف هم ازبس مردم وفامیل را ازمون دور کرده اکنون که 10ساله باباش و تنها داداشش فوت کردن وتنها یه خواهر داره که سه ساله که با آن هم قطع رابطه کرده فقط یک مادر پیرش مانده که بخاطر آلزایمر در خانه سالمندان بسر میبرند البته اوایل من به او سر میزدم ولی همسرم به عیاتش نمی رود ومنوهم نمیزاره برم یکی بخاطر احتمال ملاقات با خانمهای فامیلش دوم هم اینکه نسبت به حرفای مادرش درزمان قبل از ادواج دلخوره ونفرت داره . خلاصه بگم اکنون کسی ازطرف خانواده پدریش نمونده که پشتیبانش باشد و70 درصد عدم طلاق دادن نیز به این قضیه مربوط میگردد آخه من چکار کنم با این اوضاع دارم ازدرد میترکم لطفاً راهنمائیم بفرمائید. باتشکر